نوشته شده توسط : عاشق تنها
اشكي به چشم و در دلم آهي نمانده است
ديگرا مرا ز عشق گواهي نمانده است
در چشم بي فروغ من از رنج انتظار غير از نگاه مانده به راهي نمانده است
در سينه سر چرا نكشم چونكه بر سرم جز سايه هاي بخت سياهي نمانده است
در دوره اي كه عشق گناه است بر دلم جز جاي داغ مهر گناهي نمانده است
نوري زمهر تو نيست به دلهاي دوستان لطفي دگر به جلوه ي ماهي نمانده است
در باغ خشك دوستي اي باغبان عشق از گل گذشته برگ گياهي نمانده است
شور و حلاوتي ز كلامي نديده ام شوقي و جذبه اي به نگاهي نمانده است
حسرت كشي ببين كه دگر از وجود من جز ناله هاي گاه به گاهي نمانده است
................................
:: بازدید از این مطلب : 702
نوشته شده توسط : عاشق تنها
نوشته شده توسط : عاشق تنها
|
|
آرشیو مطالب آخرین مطالب پیوند های روزانه مطالب تصادفی مطالب پربازدید چت باکس
تبادل لینک هوشمند پشتیبانی LoxBlog.Com
|